اینقدر بدنم کوفته بود که نمی خواستم از رختخواب بیرون بیایم. ولی در عین حال با تماس یکی که چند کیسه سیمان می خواست از جا بلند شدم و به سرعت صبحانه ای خوردم و به انبار سیمان رفتم.
این هفته از بس سیمان کیسه کردم خسته شدم ولی دو چیز مرا به کار سوق می دهد یکی سررسید وام آخر ماه و دیگری تماس مشتری که نمی تونم رد کنم.
باریکلا. کار خوبی میکنی. کار جوهر مرده.(به قول قدیمیا)به منم سر بزن اگه دوست داشتی.