گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

یک سال یک دهه یک لحظه

تلاش می کنم سال ۱۳۸۷ در یک نگاه ارزیابی کنم سالی که با خود تغییر و تحولات بسیاری را با خود همراه داشت و برای من به اندازه یک دهه بود در حالی که با چشم برهم زدنی گذشت. 

در این سال با اکثر مسئولین محلی دیدار و گفتگو داشتم و با دوستان بسیاری ارتباط برقرار کردم و نتیجه آن الان پیش روی من است. 

یکی از برکات سال ۱۳۸۷ حضور وجود نازنین پدر بود و هست که هر شب از ساعت ۸ تا ۹ با خانم و سبحان محضر ایشان می رسیدم و با نگاه در چهره اش خواسته های خود را از خداوند متعال التماس می کردم. و شک ندارم که گریه های سحرگاهی  برایم این توفیق را به همراه داشته است. 

بعضی وقت های که ردیف صحبت گزارش کارهایم را به پدر می دادم در عین حالی که با اکثر آن مخالف بود باز پدرانه نگاهم می کرد و می گفت «خوب است پسرم» و ادامه می داد «وقتی با مردم ارتباط داشته باشی حداقل حُسن آن این است که آدم ها را می شناسی» و چه درست می گفت چرا که در سال ۱۳۸۷ با بیش از پنجاه نفر از دوستان ارتباط برقرار کردم و چه چیزهای زیادی یاد گرفتم. 

وقتی با چند نفر می نشینی و صحبت می کنی هزارتا حرف زده می شود ولی وقتی راه می افتی تا کاری بکنی آن وقت است که اهل عمل با اهل حرف مشخص می شود و بیشترین افسوس را زمانی خوردم که در آخرین لحظات سال ۱۳۸۷ یکی از عزیزترین دوستانم در این بازی دنیا رفاقت و امور عام المنفعه را ۵/۲ میلیون تومان فروخت و آرزو کردم ای کاش میلیاردها تومان داشتم و به او می دادم ولی این ارزش ها محفوظ می ماند. 

در سال ۱۳۸۷ همراهی با ارزشی از خانواده خود دیدم ابتدا خانمم که با تمام سختی های محیط روستا شهر برزک و علی رغم زندگی در محیط شهری توانست در کنارم باشد و از خود شرمنده می شوم که در عین سختی ها خصوصاْ در زمستان که برای آمد و رفت می بایست از روی یک، یک و نیم برف در کوچه جلوی منزل عبور می کردیم و سرما چه در محیط بیرون و چه در خانه همیشه ما را در تنگنا داشت باز هم نگاه من به او همیشه نگاه طلبکارانه بود. 

قبولی او در دانشگاه در رشته مترجمی زبان و گذراندن یک ترم از دانشگاه و همکاری در امور مهد به عنوان مربی و خانم خانه بودن و بچه داری و عیدی که خدا به ما در آخرین لحظات سال داد همه و همه موفقیت های زندگی مشترک بود که در این سال به ما روی آورد.  

همکاری دیگری از پدر و برادر ها خصوص مهدی و امید و حسین و غلامرضا داشتم که اگر توجه آنان نبود می توانست سال ۱۳۸۷ سال سختی برایم باشد که با عنایت این عزیزان هم سختی ها کم شد و هم به نوعی از مهربانی هایشان انرژی گرفتم. 

تغییر  و تحولاتی که در شرکت تعاونی عماد داشتیم امسال می توان گفت شکوفایی چند سال تلاش بود که در چند محور به بار نشست. 

مرکز توزیع سیمان و راه اندازی اینترنت در دو مکان و راه اندازی مهد کودک صبح امید و به بارنشستن تلاش های کارگروه جی آی اس شرکت می توان گفت شرکت تعاونی عماد را در نقطه خوبی قرار داده است که با استفاده از تجارب قبلی و تلاش بیشتر و نظر خداوند متعالی می تواند پله های پیشرفت را با سرعت بیشتری در سال ۱۳۸۸ طی کند. 

همکاری که با نشریه بهشت پنهان داشتم و با کمک دوستان توانستیم ۱۰ شماره از آن را منتشر کنیم و به یک سالگی آن در اردیبهشت ۱۳۸۸ نزدیک شویم برایم خیلی خوب و جالب بود خصوص که در این مسیر تجارب با ارزشی را کسب کردیم و حتی از طریق این مجموعه کلاس های خبرنگاری اصفهان برایم آنچنان شیرین بود که سختی های کار را از تنم بیرون آورد و باز می توان گفت با استفاده از تجارب قبلی و تلاش بیشتری فضای برای کار و خلاقیت بیشتر در سال ۱۳۸۸ فراهم است. 

مسافرتی که به صورت شخصی و با کاروان و دوستان به مشهد داشتم و در اواخر سال مسافرت به اتفاق بچه های نشریه و مربی های مهد با هماهنگی با ارزش و عالی سردبیر آقای محسن جانجانی به قم داشتیم که لحظات شیرین و به یاد ماندنی برای همه دوستان به جای گذاشت.  

هرچه از سال ۱۳۸۷ می گویم تمام نمی شود گویا یک ده بود در حالی که یک لحظه گذشت . 

امیدوارم سال ۱۳۸۸ پربار تر از سال ۱۳۸۷ باشد. با دعای شما

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد